تاريخ : یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, | 22:32 | نویسنده : MILAD

سلامتی اون سربازی که 55 دقیقه تو صف تلفن ایستاد که فقط 3 دقیقه با عشقش حرف بزنه ولی چیزی جز این نشنید :

(مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد .)



تاريخ : یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, | 22:32 | نویسنده : MILAD

  خدا هیچکسی رو اینطوری ضایع نکنه

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟ 
دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن. 
علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم. 
وای که چه موهای لختی داره پارمیدا. 
آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط 
عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای

 که این پارمیدا 
چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم 
از توی بغلم تکون ... 
دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!


تاريخ : یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, | 22:31 | نویسنده : MILAD

  اينجا ايران است يعني:
ببخشيد پرواز 30:17 چه ساعتي ميشينه؟
ببخشيد اتوبوس20:10 ساعت چند حرکت ميکنه ؟
ببخشيد کارت شارژ دو تومني دارين ؟ چنده !؟ 



  • عجله
  • قالب بلاگفا
  • در بی نهایت